هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق به معشوق و خدا سخن میگوید. شاعر بیان میکند که عشق به معشوق و خداوند، تمام دردها و رنجها را آسان میسازد و جهان را در نظر عاشق، گلستان مینماید. همچنین، تأکید دارد که غیر از عشق خدا، همه چیز افسانه و فریب است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۳۱
مرا هوای تو اندر میانه جانست
مگو حکایت سامان، چه جای سامانست؟
اگر ز جام تو جانم بجرعه ای برسد
هزار جور و ملامت کشیدن آسانست
سعادت سر کویت بوصف ناید راست
اگر بکوی تو سلمان رسد سلیمانست
اگر بچشم تو خارست، یا خسک، چه عجب؟
بپیش دیده عارف جهان گلستانست
اگر تو عاشق دانا دلی یقین می دان
که غیر عشق خدا جمله مکر و افسانست
شبی بخلوت عشاق خوش درآ و ببین
ز شام تا بسحر نعرهای مستانست
دلت بآتش غم سوخت، قاسمی، خوش باش
که هرچه دوست کند حاکمست و سلطانست
مگو حکایت سامان، چه جای سامانست؟
اگر ز جام تو جانم بجرعه ای برسد
هزار جور و ملامت کشیدن آسانست
سعادت سر کویت بوصف ناید راست
اگر بکوی تو سلمان رسد سلیمانست
اگر بچشم تو خارست، یا خسک، چه عجب؟
بپیش دیده عارف جهان گلستانست
اگر تو عاشق دانا دلی یقین می دان
که غیر عشق خدا جمله مکر و افسانست
شبی بخلوت عشاق خوش درآ و ببین
ز شام تا بسحر نعرهای مستانست
دلت بآتش غم سوخت، قاسمی، خوش باش
که هرچه دوست کند حاکمست و سلطانست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.