۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

در فهم همین نکته بسی عزت و جاهست
این نکته که: آن دلبر ما در همه جا هست

هرجان، که دمی واقف اسرار خدا شد
او در کنف عاطفت ظل الهست

در مملکت سر دل سینه عشاق
گر قصه «لا» نیست ولی سر الاهست

واعظ سخنی گفت که: بشتاب و ندانست
هرچند نداند، سخنش روی براهست

هرجا که رسد مقدم سلطان خرابات
در مقدم ایشان همه نورست و صفا هست

یا رب، چه بلاییست درین عشق جهان سوز؟
هرجا که بود عاشق بیچاره بلا هست

با قاسم بیچاره مگو: عشق و صفا نیست
ای خواجه، گر این شیوه ترا نیست مرا هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.