۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

هرچند اگر سرخ و سفیدست و سیاهست
فی الجمله همه جام شرابات الهست

بر هیچ مکن تکیه و مگریز ز هر سو
کان شاه دل افروز ترا پشت و پناهست

زهد و ورع و خرقه و سجاده و تسبیح
مقصود خدا آمد و این ها همه راهست

یک سایه خورشید رخت تافت بعالم
عالم همه در سایه آن زلف سیاهست

چون پرده پندار برافتاد ببینی :
ما مست خداییم و جهان جمله بماهست

عالم همه در حیرت آن نور تجلیست
آن ماه چه ماه آمد و این شاه چه شاهست؟

با یاد تو قاسم همه عمر بسر برد
بی یاد تو یک دم همه عمر تباهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.