۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریاییست
بکوی وصل تو هر پشه ای چو عنقاییست

هزار دیده کنم وام، اگر توانم کرد
که در جمال تو هر دیده را تماشاییست

دل مرا بهوای تو ذوق سربازیست
مقررست که در هر دلی تمناییست

بهیچ رو نبرم ره بکوی آزادی
مرا که هر سر مویی اسیر سوداییست

مگر بگوشه چشمی نظر بمستان کرد
میان شهر بهر گوشه شور و غوغاییست

سخن بلند شد، اکنون بلند می گویم
که: خاطرم بهوای بلند بالاییست

بلند بالا یعنی رفیع قدر جلیل
چنین شناسد هرجا که عقل داناییست

چو لفظ اسم شنیدی پی مسما شو
که قول مردم شوریده دل معماییست

بگو بقاسم: در کوی عشق جا کردی
نگاه دار ادب را، که بس عجب جاییست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.