هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از عشق و وصال یار، مستی و شوریدگی، و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از مفاهیمی مانند میخانه، بتخانه، عاشقان، و درویشان استفاده کرده تا حالات روحی و عاطفی خود را بیان کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به مستی و میخانه ممکن است برای سنین پایین نامناسب تلقی شود.

شمارهٔ ۲۱۰

جان به بوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت
دل به یاد چشم او در کُنج هر میخانه رفت

زاهدا، در دور چشم مست یار از باده گوی
دور ساقی باد باقی! نوبت افسانه رفت

سرخ شد گُل در چمن چون خون بلبل را بریخت
تا چرا در خون او شوریده دیوانه رفت؟

کُشت درویشان بی‌دل را و دین شکرانه خواست
گر بدین راضی شد از ما، یار درویشانه رفت

از زبان شمع روشن می شود بر عاشقان
حالتی کز سوز شبها بر سر پروانه رفت

چشم مستش عاشقان را در سماع آورد دوش
راستی را، در سماع عاشقان مستانه رفت

بعد توبه رفت قاسم کاسه دردی به دست
بر سر پیمانه آمد، در سر پیمانه رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.