۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۴

در حسن و جمالی که تو داری چه توان گفت؟
سروی، صنمی، لاله عذاری، چه توان گفت؟

بر صفحه دل، ای دل وجان، از غم وشادی
نقشی که نگاری چو نگاری چه توان گفت؟

خود را سگ کوی تو شمردیم و تو ما را
گر از سگ آن کو نشماری چه توان گفت؟

در دل همه غمهای تو داریم شب و روز
در دل غم ما هیچ نداری، چه توان گفت؟

دلداده و سودایی و رندم، چه توان کرد؟
زیبا و دل افروز و عیاری، چه توان گفت؟

ز یاد تو بشکفت دلم چون گل سیراب
در خاصیت باد بهاری چه توان گفت؟

کارت همه آزار دل قاسم مسکین
ای دوست،ببین،تابچه کاری،چه توان گفت؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.