۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۵

جانم از نرگس مخمور تو جاهی دارد
وز عنایات تو دل پشت و پناهی دارد

دل بکوی تور سیدست، ولی می گذرد
طاعتی کرد، ولی عزم گناهی دارد

جان میان بست یقین بادیه حیرت را
مددی می طلبد روی براهی دارد

بخدا،برسر کوی تو یقین می دانم
دل چون کوه من،ار قیمت کاهی دارد

حال دل باغم هجران تو خوش خواهد بود
گر چه تنهاست،ولی قصد سیاهی دارد

هر کجا یاد کنم چهره زیبای ترا
دل بیچاره من ناله و آهی دارد

دیگر از روی رویا قصه قاسم بگذشت
بگذر از روی وریا، روی بشاهی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.