۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰

چو عکس مشرق صبح ازل هویدا شد
جمال دوست ز ذرات کون پیدا شد

همیشه خم شراب ازل مصفا بود
ولی بجان و دل ما رسید،اصفا شد

در خزانه رحمت بقفل حکمت بود
زمان دولت ما رسید،دروا شد

بجز در آینه جان ما نکرد ظهور
جمال عشق، که هم اسم و هم مسما شد

جهان ز پرتو روی حبیب روشن گشت
بجان دوست،که آن روشنی هم از ما شد

حدیث دوست ببازار کاینات رسید
قیامتی که نهان بود، آشکارا شد

هزار جان مقدس فدای شاه عرب
که عیش قاسمی از عشق او مهنا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.