۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۱

تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟

دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟
مدد جان و دل از عز تعالا باشد

آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید
در دل و دیده ما ذوق تماشاباشد

هر که گیسوی ترادید از دست بداد
در سویدای دلش مایه سودا باشد

دایم از حضرت عزت طلبد این دل من:
جام صهبا کشد و جانب صحرا باشد

تو بمی خواری ما از سر غفلت منگر
دایما جرعه ما لجه دریا باشد

باده نوشیدم و بد مستی بی حد کردم
هر کجا باده بنوشند ازین ها باشد

جام اوزنده کند جان مرا جاویدان
این هم ازنشأئه آن جام مسیحا باشد

از شرابات خدازنده جاوید شوی
باده گر درد و گر صافی و اصفا باشد

برسی زود بمقصود مراد دل و جان
گر ترااز طرف عشق تقاضاباشد

زود باشد که بر ایوان معالی برسی
همتت چون طرف جانب بالا باشد

نیک وامانده راهی،که بوقت مردن
دل و جان را غم تسبیح و مصلا باشد

«لا» چه باشد؟چو نهنگیست درین بحر محیط
بعد ازین خاطر ما جانب الا باشد

گر شبی دورفتم از تو،چه گویم زان شب؟
همه شب تا بسحر بانگ و علالا باشد

هر دلی رو برهی دارد و میلی بکسی
قاسمی خاک ره مهدی مهدا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.