۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۴

گرترا میل دلی سوی دل و جان باشد
جان فدای تو کنم،قصه آسان باشد

دل بشادی بدهم، جان و جهان دربازم
گر دلم عید ترا لایق قربان باشد

هر که جان را بهوای تونبازد باری
زین سبب عاقبت الامر پشیمان باشد

گر تو گویی:زسرجان گرامی بگذار
چاره ای نیست،که جان بنده فرمان باشد

هیچ آرام نیارم، نفسی دم نزنم
تا دلم در غم تو واله و حیران باشد

راحت جان خود از دوست طلب کن بیقین
هر کجادوست بود راحت و ریحان باشد

قاسم از کوی تو بشنید که: صد جان بجوی
کین متاعیست که در دور تو ارزان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.