هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از ظهور معشوق (دلدار) سخن میگوید که با حضورش جهان را روشن میکند. شاعر با استفاده از استعارههایی مانند خورشید و نور، به زیبایی و تأثیرگذاری معشوق اشاره میکند و اعلام میدارد که تنها اوست و هیچکس دیگر در جهان وجود ندارد. در نهایت، شاعر از رسیدن خورشید (معشوق) به دل خود سخن میگوید که باعث اقرار و اعتراف میشود.
رده سنی:
15+
این شعر دارای مفاهیم عرفانی و استعاری است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً از سن 15 سالگی به بعد در افراد شکل میگیرد.
شمارهٔ ۲۸۹
دلدار من از خانه ببازار برآمد
ناگه بسر کوچه خمار برآمد
گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها
صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد
دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری
معنی ز ته که گل فخار برآمد
عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار
گفتند که: آن دلبر عیار برآمد
گفتیم: چو خورشید جمال تو عیانست
«صدق » ز دل مؤمن وکفار برآمد
گفتم که: تویی، غیر تو کس نیست بعالم
این نعره هم از طبله عطار برآمد
خورشید رسیدست ز ایمن بدل من
تا از دل قاسم دم اقرار برآمد
ناگه بسر کوچه خمار برآمد
گلبانگ «تعالی » بشنیدند روانها
صد نعره ز تسبیح و ز زنار برآمد
دعوی بچه تیره فرو رفت بخواری
معنی ز ته که گل فخار برآمد
عالم همه روشن شد از آن نور بیکبار
گفتند که: آن دلبر عیار برآمد
گفتیم: چو خورشید جمال تو عیانست
«صدق » ز دل مؤمن وکفار برآمد
گفتم که: تویی، غیر تو کس نیست بعالم
این نعره هم از طبله عطار برآمد
خورشید رسیدست ز ایمن بدل من
تا از دل قاسم دم اقرار برآمد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.