۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۱

ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد
جان بیمار مرا وقت سر انجام آمد

روی بنمود و همه کفر جهان را بزدود
شاد باشید که آن هادی اسلام آمد

واعظ ما هوس صحبت مستان دارد
در ببندید که آن عام کالانعام آمد

آخر،ای دوست،نظر کن بدل خسته من
مدت هجر شد و نوبت انعام آمد

دانه خال ترا دید دلم حیران گشت
عاقبت در هوس دانه این دام آمد

دل ز آغاز هوا های ترا میورزید
شکر چون عاقبت کار بانجام آمد

خاطر قاسم بیچاره نکو خواهد شد
کز پی وسوسه ها نوبت الهام آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.