۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۳

در هوایت عاشقان مستمند
روز و شب مدهوش و مست حیرتند

تا کجا خواهند رسیدن حال دل؟
هجر مشکل، یار ما مشکل پسند

یاد وصلش مس جان را کیمیا
خاک پایش چشم جان را سودمند

هرکه رویت دید نیکو بخت شد
وآنکه سودای تو دارد سربلند

گفته ای:از عاشقان رنجیده ام
تلخ چون شد،یارب،آن دریای قند؟

دور بودن از رفیقان تا به کی؟
جور کردن بر محبان تابچند؟

در ره او جان و دین و دل بباز
یاد دار از قاسمی این هر سه پند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.