۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۶

حالت جان مرا پیر مغان میداند
آنکه پیوسته ز پیدا و نهان میداند

همت پیر مغان را چه توان گفت؟ که او
قیمت راهبر و راهروان میداند

بهمه حال اگر نیک و اگر بد باشم
راز من از همه رو جان جهان میداند

گر چه خفتیم و نرفتیم طریقی برشاد
یار ما قصه برخیز و بران میداند

ما اگر بی خبرانیم درین ره اما
او ز احوال دل بی خبران میداند

چند گویی که: چسانی و چه حالست ترا؟
حال من گر تو ندانی،همه دان میداند

هر چه گفتیم و شنیدیم،یقینست آن یار
همه را سر بسر از نور عیان میداند

عمر بگذشت به بی حاصلی وبی خبری
دوست خود شدت عمر گذران میداند

بر سر کوی تو ساکن شود و جان بازد
قاسمی مصلحت وقت در آن میداند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.