۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳

ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود
چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود

بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند
من و خیال تو و نالهای درد آلود

فراق دوست بیک بار پایمالم کرد
کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟

اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند
مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود

بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی
زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود

نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر
بدان که قبله هر واجدست و هر موجود

ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری
نبود بود شناسی و بود را نابود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.