هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دوری از معشوق و بیچارگی عاشق می‌گوید. او با پرسش‌های بلاغی به دنبال علت این دوری و اندوه است و بیان می‌کند که عشق و وجود معشوق، ارزش‌مند است حتی اگر دردهایی به همراه داشته باشد. عاشق در حیرت و مستی عشق است و اشک‌هایش جاری است. در نهایت، او سرودی در یاد وصل معشوق می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۱۷

صدبار فکر کردم و صد راه آزمود
بیچارگیست چاره،زیانست عین سود

فریاد جان ما همه از درد دوریست
گرنیست آتشی ز کجا خاستست دود؟

گرمنع یارنیست پس این دورباش چیست؟
گرنیست ماتمی ز چه شد جامها کبود؟

هستی یار مایه شادی جان بسست
عاشق چه قدر دارد،اگر بود،اگر نبود؟

اما از آنکه عاشق بیچاره آینه است
زین روی بود قیمت آیینه را فزود

دل مست حیرتست که:تدبیر کار چیست؟
جان غرق منتست که آن یار رو نمود

از دیده ها دو رود روان می کند مدام
قاسم بیاد وصل تو می خواند این سرود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.