۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

صدبار فکر کردم و صد راه آزمود
بیچارگیست چاره،زیانست عین سود

فریاد جان ما همه از درد دوریست
گرنیست آتشی ز کجا خاستست دود؟

گرمنع یارنیست پس این دورباش چیست؟
گرنیست ماتمی ز چه شد جامها کبود؟

هستی یار مایه شادی جان بسست
عاشق چه قدر دارد،اگر بود،اگر نبود؟

اما از آنکه عاشق بیچاره آینه است
زین روی بود قیمت آیینه را فزود

دل مست حیرتست که:تدبیر کار چیست؟
جان غرق منتست که آن یار رو نمود

از دیده ها دو رود روان می کند مدام
قاسم بیاد وصل تو می خواند این سرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.