۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود
خوش سلسله ای بود، که در گردن ما بود

هر حال که در حسن مودت دل ما داشت
باروی تو، بی شایبه روی و ریا بود

از دولت وصلت فلک اندر همه حالی
با عاشق مسکین تو در «طال بقا» بود

در آتش هجران دل من سوخت و لیکن
چون قدر وصال تو ندانست سزا بود

این بلبل جان پیش تر از واقعه هجر
از شوق گل روی تو با برگ و نوا بود

جنت طلبد زاهد و ما کوی تو هیهات
بنگر که تفاوت ز کجا تا بکجا بود

بشکفت گل روی تو از گفته قاسم
چون در نفسش خاصیت باد صبا بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.