۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۵

جام جمست این دل بیچاره، گوش دار
تا در کشم بگوش تو این در شاهوار

یعنی مدار خسته دل عاشقان مست
من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار

آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟
ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار

جان تو غافلست ز محبوب لم یزل
بر جان غافلانه خود ماتمی بدار

آهن دلی مکن، چو سپر، زانکه در جهان
کس را بجان ز تیغ اجل نیست زینهار

خواهی که جانت از غم ایام وارهد
زاهد ز در برون کن و شاهد ز در بر آر

قاسم، صبور باش درین درد سوزناک
از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.