۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۱

بر کنار طاس گردون زد هلال انگشت دوش
عاشقان را مژده ایام عید آمد بگوش

ماه نو را بر فلک دانی قران بهر چه بود؟
عید شد، یعنی ز جام زر شراب لعل نوش

می فروشی، هر چه هست، از خودفروشی بهترست
چند عیب می فروشان می کنی ای خودفروش؟

پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر
گر نیاری پاک شستن عیبشان، باری خموش!

هرزه گویی و جهان گردی نه کار عارفست
کیست عارف؟ رهرو بنشسته، سر تا پا بهوش

گر چه نتوانی بکوشش دامن مردان گرفت
کاهلی بگذار و چندانی که بتوانی بکوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.