۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۳

پهلوی خوانان غزل می خواند دوش
او بخود مشغول و جانها به خروش

در حقیقت جمله جانها یکیست
از حقیقت بر گرفتم روی پوش

عاشقان در جام می مستغرقند
از ملک آواز می آید بگوش

سالها شد راز می دارم نگاه
دیگ مردان سالها آید بجوش

بی طلب جستی، نشاید راه رفت
گر نه ای خضری، چو اسکندر بکوش

خرقها را در گرو کردن بمی
سهل باشد پیش رند باده نوش

قاسمی، عرش خدا را حصر نیست
مستوی هر جا باسمی بر عروش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.