۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۳

در تو عجب مانده ام ای عشق شنگ
نوری و ناری بگه صلح و جنگ

از غم و فکر دو جهان رسته است
عاشق دیوانه مست ملنگ

عشق خدا پادشه راست گوست
عشق ندارد صفت ریو و رنگ

جرعه ای از جام محبت بنوش
باز ره از باده و افیون و بنگ

عشق چو شوریده و دیوانه شد
بحر جهانرا بکشد چون نهنگ

چونکه مرا زاهد و هشیار دید
ساقی جان باده دهد بی درنگ

قاسم، اگر مست نه ای کژ مرو
از تو کسی نشنود این عذر لنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.