هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان بلبلی آشفته‌حال سخن می‌گوید که پس از دوران هجران، به زمان وصال رسیده است. شاعر با اشاره به جلوه‌های طبیعت و مفاهیم عشق، از رهایی از قیل‌وقال و رسیدن به کمال سخن می‌گوید. در پایان، مخاطب را به سادگی و تلاش برای وصال فرا می‌خواند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات ادبی و تمثیل‌های پیچیده، درک آن را برای سنین پایین دشوار می‌کند.

شمارهٔ ۴۱۵

بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال
موسم هجران گذشت، نوبت وصلست و حال

بلبل شوریده دل، شور و شغب را بهل
جلوه گلزار بین، در گذر از قیل و قال

گر همگی آتشی، لیک بدو کی رسی؟
پای تو اندر وحل، عقل تو اندر محال

گل بمیان حجاب از همگان فارغست
حال برین صورتست، بلبل بیدل، بنال

عشق بفرخنده فال، داد بوجه کمال
شوق مرا لم یزل، حسن ترا لایزال

رحمت حق بر رحیم، فرض بود، ای سلیم
چونکه دلت شد جمیل، یار نماید جمال

قاسمی، افتاده باش، در طلبش ساده باش
کی رسی اندر وصال؟ تا نزنی پر و بال
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.