۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۴

سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم
وقت سرود ماست، گهی زیر و گاه بم

گر عید عیش نیست پس این زینت از کجاست؟
صحرا و کوهسار علم در پی علم

بلبل به باغ و راغ همین می کند نوا:
آمد زمان شادی و بگذشت روز غم

از لطف یار ما، که وجود است در وجود
همواره می رود عدم اندر پی عدم

چندان که دل نهاد جفا بر سر جفا
آن چاره بر نمود کرم در پی کرم

آن خواجه را که پار گرامی نداشتند
امسال پیش یار عزیزست و محترم

گفتند قاسمی را: کان یار غار کیست؟
هم لطف یار گفت که: «ذوالفضل و النعم »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.