هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر از درد و رنج عشق، حیرت در برابر معشوق، و طلب درمان از ساقی جان‌ها (نماد رهایی‌بخش) است. شاعر از غم و جراحت‌های بی‌مرهم شکایت می‌کند و در عین حال، عشق را چنان توصیف می‌کند که کفر معشوق را هم ایمان خود می‌داند. در نهایت، با اشاره به پایان عمر، از مبهم ماندن حکایت زندگی می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند «کفر و ایمان» یا «جراحت‌های بی‌مرهم» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۲۵

طلب گاری ز حد بگذشت و ما محروم و نامحرم
دریغ این جان محروم از جراحت های بی مرهم!

دلم از غم بجان آمد، ندانم تا چه سان آمد؟
مگر از آسمان آمد ببام من نشان غم

چنان در یار حیرانم که کفر اوست ایمانم
چو من خود را نمی دانم، چه جای عالم و آدم؟

بیا، ای ساقی جانها، بیار آن باده حمرا
تویی درمان مخموران، بدست تست جام جم

تو نور چشم اعیانی، که جانها از تو می نازند
تو جان جمله دلهایی، دل و جان همه عالم

بکویت آمدم افتان و خیزان بهر دیداری
امید جان بلطف تست، اگر بیش آمدم، گر کم

ز سر حسن تو قاسم سخن بسیار گفت، اما
دریغا! عمر آخر شد، جکایت هم چنان مبهم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.