۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۸

یک جام بجانی دهد آن ساقی خودکام
المنة لله، زهی بخت و سرانجام؟

این جام تو اندر دو جهان مقصد اقصاست
انعام تو عامست ولی کی شود این عام؟

آشفته آن غمزه دل عالم و عامی
سودازده عشق، اگر پخته، اگر خام

دنیا همه دامست و درو دانه تزویر
آسوده و فردیم، هم از دانه، هم از دام

گر عشق نداری و غم عشق نداری
آخر بچه کار آیی؟ ای عام کالانعام

بر مرکب عرفان ره تحقیق توان رفت
خوش راه نوردیست، گهی تند و گهی رام!

گر نور یقین جلوه گر آید بحقیقت
فارغ شود از لات و هبل عابد اصنام

رمزی دو سه از جانب آن یار عیان کن
عالم نشود دل مگر از جانب علام

قاسم، ستم یار نهایت نپذیرد
هرگز نرسد واقعه هجر باتمام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.