۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۹

بیا، که نوبت رندیست، عاشقم، مستم
بریدم از همه عالم بدوست پیوستم

حبیب جام می خوشگوار داد بدست
هنوز می جهد از ذوق جام او دستم

مرا پیاله مده، جام یا صراحی ده
خراب و بیخود و مستم، پیاله بشکستم

ز جام شوق تو ما لایزال مست شدیم
چو راه باده ببستند دم فرو بستم

در آرزوی وصال تو سعیها کردم
چو شمع سوخته گشتم ز پای بنشستم

میان توده این خاکدان اسیر شدم
بآرزوی تو از خاکدان برون جستم

بقاسمی نظری کن، که مست مجلس تست
چو مست شوق تو گشتم، ز خویش وارستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.