۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۶

بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم
بجان دوست، که از غیر دوست بیزارم

یکی چو من نبود در جهان کون و فساد
اگر حجاب دویی را ز پیش بر دارم

گناه بنده عظیم و عذاب دوست الیم
ولی برحمت و فضلش امیدها دارم

بپیش تیغ تو هر دم هزار جان بدهم
بجان دوست، که با تیغ تو سری دارم

بگفتمش: بکرم رفع کن حجابم، گفت :
تویی حجاب، ترا از میانه بردارم

هزار بحر کشیدم، هنوز یک قطره
اگر بدست من آید بجان خریدارم

ز قاسمی خبر این جهان چه می پرسی؟
بدوستی، اگر از خویشتن خبر دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.