۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۹

منت از دل بصد جان دوست دارم
منت از جان بصد دل بردبارم

مرا در هر دو عالم جز تو کس نیست
تویی در هر دو عالم یار غارم

چو من از منزل اول گذشتم
دوم منزل میان وصل یارم

از آن جامی که روز وصل خوردم
چو روز هجر شد اندر خمارم

نقاب از آفتاب رو برانداز
که پیش آفتابت ذره وارم

وصالت آرزو وین حد من نیست
ز گستاخی دل بس شرمسارم

بنار آتش هجران مدارم
که من بنیاد عشقت را مدارم

فدایت جان و دلها، روی بنما
که در میزان هجران بی قرارم

بوصلم تربیت فرما،که دایم
میان درد هجران سوکوارم

بیک ضربت مرا از خویش بستد
من از تیغ تو چون منت ندارم؟

نیاز قاسمی از حد گذشتست
ز حد بگذشت چشم انتظارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.