هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی و دل‌باختگی سخن می‌گوید. او خود را عاشق و مست یارش می‌داند و از زاهد و حور و جنت دوری می‌جوید. شاعر از شراب و ساقی می‌خواهد تا دردهایش را تسکین دهد و از عشق و رنج‌هایش می‌گوید. او به بخت بد خود اشاره می‌کند و از کرده‌های خود شرمسار است. در نهایت، از ساقی می‌خواهد تا جامی به او بدهد، چرا که غریب، عاشق، و نزار است.
رده سنی: 18+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است و همچنین به مصرف شراب اشاره دارد که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۴۴۰

نه تنها من خراب و مست یارم
همه مستند در دار و دیارم

از اول کار دل هم عاشقی بود
بآخر عاشقی شد کار و بارم

برو زاهد، مگو از حور و جنت
که من این قصها در سر ندارم

شرابی ده بنقد، ای ساقی جان
که من خود از می دوشین خمارم

کرامتها که کردی با دل ریش
من از بخت خود این باور ندارم

حضور حضرتت ارزانیم دار
که من غایب شدن طاقت ندارم

برآوردم چله آن چلچله بود
بعشقت چله ای دیگر برآرم

همه بد کرده ام، از بد چه گویم؟
که من از کرده خود شرمسارم

بیا، ساقی، بده جامی بقاسم
غریبم، عاشقم، زارم، نزارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.