هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از درد عشق و ذوق آن سخن میگوید و خود را غلام عشق و پیر مغان میداند. او تأکید میکند که جز عاشقی کاری نمیداند و وجودش نور زمین و آسمان است. شاعر خود را فراتر از مکان و زمان میداند و تنها دوست را آگاه از حال خود میخواند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۴۵۱
بحمدالله من از دردی کشانم
ز ذوق درد دردش جان فشانم
برون از مهرورزی پیشه ام نیست
بغیر از عاشقی کاری ندانم
بیک دم از دو عالم پاک بگذشت
غلام همت پیر مغانم
مرا هرکس بشکل و صورتی دید
بصد دستان میان دوستانم
زمین و آسمان روشن شد از من
که من نور زمین و آسمانم
زمین و آسمان در رقص آید
اگر از شوق دستی برفشانم
مرا اندر مکان جویند مردم
نیابندم، که مرغ لامکانم
بمعنی عاشق و معشوق و عشقم
بصورت در میان عاشقانم
نداند حال قاسم را بجز دوست
اگر در سودم و گر در زیانم
ز ذوق درد دردش جان فشانم
برون از مهرورزی پیشه ام نیست
بغیر از عاشقی کاری ندانم
بیک دم از دو عالم پاک بگذشت
غلام همت پیر مغانم
مرا هرکس بشکل و صورتی دید
بصد دستان میان دوستانم
زمین و آسمان روشن شد از من
که من نور زمین و آسمانم
زمین و آسمان در رقص آید
اگر از شوق دستی برفشانم
مرا اندر مکان جویند مردم
نیابندم، که مرغ لامکانم
بمعنی عاشق و معشوق و عشقم
بصورت در میان عاشقانم
نداند حال قاسم را بجز دوست
اگر در سودم و گر در زیانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.