هوش مصنوعی: این متن یک گفتگوی شاعرانه بین «فقر» و «شاه» است که در آن هر یک برتری‌های خود را بیان می‌کنند. فقر خود را جاودانه، نورانی و آزاد از دغدغه‌های مادی می‌داند، در حالی که شاه به قدرت، ثروت و مقبولیت خود می‌بالد. در نهایت، شاه به ضعف‌ها و ترس‌های خود در برابر قیامت اعتراف می‌کند، در حالی که فقر با اطمینان از آزادی در آن روز سخن می‌گوید. شاعر در پایان بر اهمیت عمر و نیاز به پشیمانی و بازگشت به سوی حق تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات به قیامت و پشیمانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۵۲

فقر می گفت که: من خسرو جاویدانم
شاه می گفت که: من سایه آن سلطانم

فقر می گفت: بهرحال منم شمس منیر
شاه می گفت: من این جا قمری پنهانم

فقر می گفت که: بسیار تکبر مپسند
شاه می گفت: چنینست ولی نتوانم

شاه می گفت که: من حاکم بر و بحرم
فقر می گفت که: هر دو بجوی نستانم

شاه می گفت که :من در همه جا مقبولم
فقر می گفت که: من نادره انسانم

شاه می گفت که :من ملک جهانی دارم
فقر می گفت که: من جنت جاویدانم

فقر می گفت که: فردا که قیامت گردد
نه غم از پول صراطست، نه از میزانم

شاه می گفت که: صد درد و دریغست مرا
آن زمانی که ببدکرده خود درمانم

شاه می گفت که: آن دم که سؤالم پرسند
می ندانم که چه گویم، که عجب می مانم

شاه را گفتم: خوبی بقیامت، گفتا:
این سخن از دگری پرس، که من حیرانم

اندر آن روز من از محنت و غم آزادم
مرکب جان بسر کوی یقین می رانم

پادشاها، بسر کوی نیاز آمده ایم
بسر کوی تو گه عیدم و گه قربانم

پادشاها،بکرم عذر دل من بپذیر
که بدرگاه تو هم بوذر و هم سلمانم

قاسمی، عمر گرامیست بغفلت مگذار
عمر بر باد شد، اکنون چه بود درمانم؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.