هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و سودا به معشوق سخن میگوید و حالات مختلف خود را در این راه توصیف میکند. او از سرگشتگی، بیقراری و دیوانگی در عشق میگوید و حتی عقل و عشق را به گفتوگو میگذارد. شاعر تاکید میکند که حاضر است همه چیز را فدای نگاه معشوق کند و از فراق او هراسان است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم عمیق ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۴۵۴
من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم
گه به پهلو روم و گاه به سر غلتانم
گر کنی بر من بیدل نظری از سر لطف
مکنت هر دو جهان را به جوی نستانم
من به امید وصال تو حیاتی دارم
ترسم از جور فراق تو به جان در مانم
عقل می گفت: فلانی به کجا رفت؟ دریغ!
گفتمش: عاشقم و در صف سرمستانم
عشق می گفت: به کونین مرا کس نشناخت
گاه توفان و گهی ابر و گهی بارانم
چند گویی سخن عشق حرامست، حرام؟
با من این قصه مگویید، که من دیوانم
عشق می گفت به قاسم که: کجا می گردی؟
گفت: در دایره نایره انسانم
گه به پهلو روم و گاه به سر غلتانم
گر کنی بر من بیدل نظری از سر لطف
مکنت هر دو جهان را به جوی نستانم
من به امید وصال تو حیاتی دارم
ترسم از جور فراق تو به جان در مانم
عقل می گفت: فلانی به کجا رفت؟ دریغ!
گفتمش: عاشقم و در صف سرمستانم
عشق می گفت: به کونین مرا کس نشناخت
گاه توفان و گهی ابر و گهی بارانم
چند گویی سخن عشق حرامست، حرام؟
با من این قصه مگویید، که من دیوانم
عشق می گفت به قاسم که: کجا می گردی؟
گفت: در دایره نایره انسانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.