۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۶

گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم
لیک در غور حقیقت همه ما میرانیم

هست امیدی که بناگاه بمقصود رسیم
که درین راه نرنجیم و نمی رنجانیم

گرچه راه خطرست این و توکل کردیم
مرکب جان بسرکوی بلا می رانیم

ناصحا، در شب و در روز دعا می گوییم
تا بری از سر ما سایه، که ما مستانیم

موج توفان ز دلم خاست، چه سازم؟ چه کنم؟
که درین موج بلا غرقه این توفانیم

هست امیدی که بفریاد رسی این جان را
آن زمانی که ز هجران تو اندر مانیم

گفت دلدار که: قاسم، منگر جای دگر
همه ماییم، اگر درد، اگر درمانیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.