۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۸

ما و این عشق دل افروز، که جان در جانیم
با خود از عشق چه گوییم؟ که عین آنیم

هر بلائی که فرستی بمن، آن عین عطاست
ما بلاهای ترا عین عطا می دانیم

بوالحسن، این چه سؤالیست که : معشوق تو کیست؟
این سخن را چه جوابست؟که ما حیرانیم

گر چه مستیم و خرابیم ز پیمانه عشق
درم ناسره را ما بجوی نستانیم

سر و سامان و ره عشق نباشد با هم
لاجرم در طلبش بی سر و بی سامانیم

زاهد افسرده جنت شد و ما در شب و روز
بر سر کوی یقین خوش بصفا می رانیم

قاسمی، راه خدا را بتکبر نروند
ما هم بنده، اگر بوذر، اگر سلمانیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.