۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۰

تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گویم؟
بی چون و چرا گویم: در وصف تو چون گویم

گه در طلب عشقت می افتم و می خیزم
گه از صفت حسنت می گریم و می مویم

هر چند که بحرم من، نه جوی و نه نهرم من
من آ ب حیات، ای جان، از جام تو می جویم

بویی ز سر زلفت آورد صبا ناگه
آشفته آن بویم، بر بوی تو می پویم

سرگشته و سرگردان، در کوی تو، ای جانان
آشفته آن زلفم، دیوانه آن رویم

ناصح، چه دهی پندم؟ نگشود از آن بندم
تو مست هوای خود، من مست می اویم

قاسم ز تو حیران شد، در حلقه مستان شد
از دولت درد تو رخساره بخون شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.