۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۸

بیا، بیا، که فقیریم و خاکسار توییم
مدام مست می چشم پر خمار توییم

اگرچه باده پرستیم، مست آن جامیم
اگرچه اشتر مستیم در قطار توییم

اگر مسافر شوقیم با تو هم سفریم
وگر مجاور عشقیم در دیار توییم

هزار تیغ جفا از تو بر جگر خوردیم
چه جای عذر؟ که صد بار شرمسار توییم

هزار سجده اگر آوریم میدانیم
که بی شفاعت عرفان گناهکار توییم

جهان چرا همه با ما بدشمنی برخاست؟
گناه ما بجزین نی که دوستدار توییم

حبیب گفت بقاسم که: در سرای وجود
بهر غمی که فرستیم غمگسار توییم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.