۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۰

تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانان
جان راهبر دل شد و دل راهبر جان

گر ترس سرت هست، برو، خواجه، ازین کوی
کاغشته بخونند درین کوچه دلیران

در نقطه خالست صفای دل درویش
ای دوست، مگو قصه «ما کان و ما کان »

هرگز سخن واعظ و ناصح نکند سود
زین سان که منم بی دل و دین، بی سر و سامان

مهجورم و محرومم و معروف بافلاس
من دست تهی چون روم از کوی کریمان؟

از کس مهراسید اگر عاشق یارید
مستانه درآیید درین بیشه شیران

ای عشق، سراسر همه لطفی و کرامت
در حسن تو ذرات جهان واله و حیران

هم آدم و هم شیئی و هم احمد مختار
هم یوسف کنعانی و هم موسی عمران

آشفته و واله شده قاسم بشب و روز
زان روی دل افروز و زان زلف پریشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.