هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از مستی و عشق سخن میگوید. شاعر خود را مست و خراب در دیر مغان میداند و عشق را تنها راه نجات و هدایت معرفی میکند. او عقل را به خاطر شکایت از مستان سرزنش میکند و معتقد است که عشق، معشوق و عاشق همه یکی هستند. شاعر از مفلسان راه عشق است و حاضر است در این راه همه چیز را فدا کند. در پایان، از ساقی میخواهد که به عشاق باده ببخشد و قصه درمان طلبی را رها میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههایی مانند مستی و بادهنوشی ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین عاشقانه و عرفانی نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۵۲۸
ما که مستان خرابیم درین دیر مغان
غیر ازین دیر ندیدیم دگر دار امان
عقل از قصه مستان بشکایت آمد
گفتم: ای جان جهان، قصه مستان مستان
گر نکو بنگری، از دیده عرفان، بینی
عشق و معشوقه و عاشق همه جان اندر جان
در توفیق و هدایت همه عشق آمد، عشق
لیک کس را نگذارند درین در آسان
مفلسان ره عشقیم، که یک سر داریم
سر ببازیم بسودای تو، ای جان جهان
باده ای بخش بعشاق، که سرمستانند
همه در نعره و فریاد که: ای ساقی هان!
قاسمی، قصه درمان طلبی را بگذار
غیر ازین درد ندیدیم بعالم درمان
غیر ازین دیر ندیدیم دگر دار امان
عقل از قصه مستان بشکایت آمد
گفتم: ای جان جهان، قصه مستان مستان
گر نکو بنگری، از دیده عرفان، بینی
عشق و معشوقه و عاشق همه جان اندر جان
در توفیق و هدایت همه عشق آمد، عشق
لیک کس را نگذارند درین در آسان
مفلسان ره عشقیم، که یک سر داریم
سر ببازیم بسودای تو، ای جان جهان
باده ای بخش بعشاق، که سرمستانند
همه در نعره و فریاد که: ای ساقی هان!
قاسمی، قصه درمان طلبی را بگذار
غیر ازین درد ندیدیم بعالم درمان
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.