۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۳

بسامان آمد احوال دل من
بدیدار تو حل شد مشکل من

بیاری سعادت یار مایی
زهی یاری بخت مقبل من

جنون و عشق و مستی پیشه کردم
زهی سودای طبع عاقل من!

مرا عشق تو رسوای جهان کرد
همین بود از دو عالم حاصل من

طریق عاشقی و آنگه سلامت؟
معاذلله ز فکر باطل من

شدم دریای بی پایان، که هرگز
نبیند هیچ کشتی ساحل من

دلم در جعد مشکین تو گم شد
نمی یابم دل من، وا دل من!

تلالالا، تلا تن تن، تنن تن
منم در هر دو عالم واصل من

چو قاسم از میان برخاست گفتم
که: ای انعام عامت شامل من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.