۱۶۲ بار خوانده شده
باده کهنه گیر و شیشه نو
دلق و تسبیح کن بباده گرو
گر ندانی تو قدر شاهد و می
سر خود گیر، ازین دیار برو
گر خیال حبیب رهبر نیست
بخیالات خویش غره مشو
عشق اگر نیست همره تو،چه سود
گنج قارون و ملک کیخسرو؟
عاشقانیم و کشته معشوق
همه عالم بپیش ما بد و جو
هر چه را کشته ای همان دروی
نوبت حاصلست و وقت درو
قاسمی،نوبت وصال رسید
بگریز از فراق و دو، دو، دو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دلق و تسبیح کن بباده گرو
گر ندانی تو قدر شاهد و می
سر خود گیر، ازین دیار برو
گر خیال حبیب رهبر نیست
بخیالات خویش غره مشو
عشق اگر نیست همره تو،چه سود
گنج قارون و ملک کیخسرو؟
عاشقانیم و کشته معشوق
همه عالم بپیش ما بد و جو
هر چه را کشته ای همان دروی
نوبت حاصلست و وقت درو
قاسمی،نوبت وصال رسید
بگریز از فراق و دو، دو، دو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.