هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر حالت حیرت و سرمستی شاعر در عشق به معشوق است. او از دیوانگی و مستی ناشی از این عشق سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد تا با حضور خود، زندگی‌اش را روشن کند. شاعر معشوق را به عنوان مرکز عالم و خود را پروانه‌ای در گرد شمع وجود او می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۵۹۲

بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فرزانه
نمی دانم چه می گویم؟ که عقلم گشت دیوانه

عجب حیران و سرمستم، بگیر، ای جان و دل، دستم
که از مستی و حیرانی نمی دانم ره خانه

بکوی عاشقی پستم، جنون افتاده در دستم
ز سودای تو سرمستم، چه جای جام و پیمانه؟

اگر در کعبه و دیری، رهین رؤیت غیری
همه ذکر تو افسون شد، همه فکر تو افسانه

بیا و دیده روشن کن، بیا و خانه گلشن کن
تو شمع مجلس جانی و جانها جمله پروانه

درآ در وادی حیرت، برای هیبت و قربت
رها کن شیوه غفلت، چو می دانی که می دانه

امید قاسم مسکین بجانانست پیوسته
که آن دلدار موری را سر مویی نرنجانه
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.