۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۲

حکایتی دو سه دارم، بشرط دستوری
ز حد گذشت بغایت زمان مهجوری

چو آفتاب جهانتاب ظاهرست حبیب
حجاب مایه جهلست و پایه کوری

بیا بمجلس مستان، سجود کن، بستان
شراب ناب «اناالحق » ز جام منصوری

اگر ز جام محبت بجرعه ای برسی
هزار قیصر و خاقان، هزار فغفوری

ترا ز لذت مستی و عاشقی چه خبر؟
که در حقیقت معنی ازین سخن دوری

اگر مقرب شاهی، کجاست طلعت شاه؟
ولی مقرب حق نیستی، که مزدوری

ز حق نصیب نداری ولیک خوشحالی
که در میان خلایق بزهد مشهوری

شراب ناب محبت حیات جان بخشد
بوصف راست نیاید حدیث موفوری

ز قاسمی بشنو: مست باش، یا مستور
که هر دو راست نیایند: مست و مستوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.