هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد دوری از معشوق و حق سخن می‌گوید. شاعر از عشق و مهجوری می‌نالد و به مخاطب که به جای عاشقی، به مزدوری مشغول است، انتقاد می‌کند. او از دوری از حق و گرایش به باطل سخن می‌گوید و در نهایت، به دنبال وصال و فنا در معشوق است.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مضامین عرفانی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و عشق الهی نیاز به درک عمیق‌تری دارند.

شمارهٔ ۶۲۴

شب عیدست و ما عاشق، چه گویم قصه دوری؟
بصد دفتر نشاید داد شرح درد مهجوری

تو خدمت می کنی حق را، برای «جنت الماوی »
برو، جان عزیز من، نه ای عاشق، که مزدوری

ز حق عمدا جدا گشتی، بباطل آشنا گشتی
نمی بینم ترا عیبی بجز سودای مغروری

کسی را در جهان نبود، وگر باشد نهان نبود
چنین سرمست و هشیاری، چنین مستی و مستوری

ز دست توبه و تقوی دل مسکین بجان آمد
بیار، ای ساقی باقی، بیار آن جام منصوری

خطابش را نمی دانی، جمالش را نمی بینی
بدین خوبی و زیبایی، عجب دوری، عجب کوری!

اگر چون قاسمی گردی فنا مقبول جانانی
وگرنه همچو محرومان ز سر این سخن دوری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.