۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۵

من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟
جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟

گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را
آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری

ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن
صد موج بلا خیزد آن لحظه که در شوری

در عشق زبون گردی، انباز جنون گردی
گر قیصر و خاقانی، گر خسرو و فغفوری

ای عشق، عجایب ها در وصف تو می دانم
هم نایی و هم نایی، طنبوری و طنبوری

گفتم: ز چه مستی تو؟ گفتا: ز چه می پرسی؟
از باده منصوری، نی از می انگوری

قاسم، همه دولتها در وصلت آن یارست
در ماتم جاویدی، گر غافل ازین سوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.