۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۸

گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری
بهتر بود از مسند شاهی و امیری

ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن
این فقر به از مملکت میر و وزیری

شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها
کاندر دو جهان در صدد گیر و مگیری

از شاه بپرسند قیامت که: چه خواهی؟
چون قصه عیانست بگوید که: فقیری

دنیا همگی غصه و فتنه و ملامت
جهدی بکن، ای دوست، که در غصه نمیری

گر زانکه نداری بجهان جاهی و مالی
طیره مشو، ای دوست، که خورشید منیری

گر فضل خدا همره جان تو نباشد
سودی نکند فصل و مقامات حریری

یا رب، بدل عاشق بیچاره نظر کن
سلطان نصیری و شهنشاه ظهیری

همواره دل قاسم بیچاره اسیرست
پیری و فقیری و غریبی و اسیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.