هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد و رنج عشق و جدایی میگوید، از آوارگی و سرنوشت نامعلوم خود شکایت دارد و به سوختن و فداکاری در راه معشوق اشاره میکند. او از خلوت با غیر و پنهانکاری معشوق گلایه میکند و از مستی و اسارت در باغ عشق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات شدید عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۲۱
کرده ام از خون دل خالی ایاغ خویش را
می رسانم از می حسرت دماغ خویش را
ایمن از ما نیستی با غیر خلوت می کنی
از تو پنهان می کند آیینه داغ خویش را
سرنوشتی دارم از آوارگی آواره تر
خضر راه من نمی داند سراغ خویش را
تا شود پروانه ام کامل عیار سوختن
کرده ام در روز و شب روشن چراغ خویش را
از گل ساغر چمن پیرای مستانم اسیر
می کشم از لای خم دیوار باغ خویش را
می رسانم از می حسرت دماغ خویش را
ایمن از ما نیستی با غیر خلوت می کنی
از تو پنهان می کند آیینه داغ خویش را
سرنوشتی دارم از آوارگی آواره تر
خضر راه من نمی داند سراغ خویش را
تا شود پروانه ام کامل عیار سوختن
کرده ام در روز و شب روشن چراغ خویش را
از گل ساغر چمن پیرای مستانم اسیر
می کشم از لای خم دیوار باغ خویش را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.