هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که نگاه معشوق چنان او را مست و بی‌خود کرده که همه چیز را جز او از یاد برده است. شاعر از ناتوانی خود در رسیدن به آرامش و شکست‌هایش می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی زیبایی‌های بهار نیز برایش دردناک است. او در نهایت از نشناختن معشوق و اسارت در دام عشق و جنون سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۴

ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا
ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا

ز خاکساری خود در طلسم آرامم
نمی رسد چو غبار آفت شکست مرا

عبث چه منت دریوزه بهار کشم
که خون آبله گل می کند به دست مرا

نمی شناسمت ای فتنه جو نمی دانم
کجا شناخته آن چشم می پرست مرا

اسیر داد دل هرزه گرد می دادم
جنون به حلقه زنجیر فکر بست مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.