هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، بی‌وفایی دیگران و دل‌سپردگی به زیبایی‌های دیگر سخن می‌گوید. او از نداشتن امید و آرزو می‌نالد و تنها تسلی خود را در حسرت شیرین می‌یابد. همچنین، اشاره‌ای به بی‌پناهی و بی‌کسی دارد و از سوختن دست و نداشتن گنج می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی و حسرت نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

شمارهٔ ۳۵

از دل مردم عالم خبری نیست مرا
چه کنم غیر وفا نامه بری نیست مرا

چشم و دل وقف تماشای دگر ساخته ام
گریه شامی و آه سحری نیست مرا

همچو آیینه همین از دگران می گویم
می توان دید که از خود خبری نیست مرا

سر پرواز دل خسته سلامت باشد
نشوی ایمن اگر بال و پری نیست مرا

می کنم کام دل از لذت حسرت شیرین
این ثمر بس که امید ثمری نیست مرا

دلم از گنج روان کشور آبادان است
دست اگر سوخته داغ زری نیست مرا

بیکسی نام ز تنهایی من دارد اسیر
گر به عالم پدری یا پسری نیست مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.