۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را

از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را

غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
چون درد ته شیشه آلوده زمین را

شوق مه عید شب معراج برآورد
بر بام فلک عیسی خورشید قرین را

احرام ره خلق تو بستیم و بریدیم
درگام نخستین سر قربانی کین را

در دیدن آیینه که صلوات فرستد
از خاک درت گر ندهد زیب جبین را

از بردن نام تو رسد گر به لبم جان
بخشد دم عیسی نفس بازپسین را

بی عطرگلت چون چمن از غنچه خندان
صحرا نکند غالیه دان نافه چین را

خورشید غبار ره آن شرع مبین است
بستند چو آیین هنرخانه دین را

در معرکه دود از صف بدخواه برآید
هر چند گشایند کمان را و کمین را

تا فاش نماید به نظر حال بد و نیک
آیینه ما ساخته ای شرع مبین را

از پرتو لطف تو اسیر آینه سازد
در کعبه آن طوف دل گوشه نشین را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.