۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

کرده نور دیده خود خواب شیرین تو را
کس ندارد دولت بیدار بالین تو را

خواب در چشمم نمی آید که یک ره چون رکاب
پرده ای از دیده سازم خانه زین تو را

خنده اش چون غنچه می گردید زیر لب گره
گل اگر می دید شرم برگ نسرین تو را

یا رب از پرواز ماند بال نسر طایرش
گر ز صیدم باز دارد چرخ شاهین تو را

همچو جوهر جوشد از تیغ زبانم حرف شکر
گر به کام خویش بینم خنجر کین تو را

گیرد از مژگان دل آشفته سرمشق جنون
دیده گر درخواب بیند خط مشکین تو را

ای خوش آن بخت بلندی کز پی صید اسیر
مشرق خورشید بینم خانه زین تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.